توسعه و توليد ثروت، زماني بر محور منابع كشاورزي، صنعت و خدمات بود اما اقتصاددانان به اين نتيجه رسيدند كه در اين استراتژيها كه تاكيد بر نيروي انساني و منابع طبيعي است اقتصاد نمي تواند با سرعت كافي توسعه يابد، در نتيجه بحث فراصنعتي و توسعه اقتصاد دانش بنيان مطرح شد.
شايد پرداختن به اقتصاد دانش بنيان اكنون براي كشور دير هم شده باشد و براي رسيدن به اقتصاد مبتني بر دانايي، همكاري دانشگاهيان و صاحبنظران علم اقتصاد و آحاد مردم ضروري است. با توجه به آنكه اقتصاد دانش بنيان براساس علم و دانش پايه گذاري شده است بايد براي حركت در اين مسير، دانشگاهها پايه اصلي رشد اين اقتصاد باشند.
در مراحل اوليه تاسيس دانشگاهها در جهان، آموزش بهعنوان تنها رسالت اين مراكز مطرح بود. در دوران دوم بحث پژوهش هم با وجود برخي مخالفتها عنوان شد و موجب شد در مباحث آموزشي از نتايج پژوهشها استفاده شود كه نتيجه آن غناي آموزش و افزايش كارايي و بهرهوري بود. اما عدم بازگشت سرمايه هزينه شده براي آموزش و قرار گرفتن نتايج اغلب پژوهشها در قفسهها، موجب ايجاد موج سوم كه همان حلقه گمشده اقتصاد بود، شد. اين موج با كافي ندانستن آموزش و پژوهش، خواهان استفاده از نتايج پژوهشهاي هدفمند با استفاده از خلاقيت و نوآوري در عمل براي حل مشكلات مردم، كشورها و توليد ثروت شد.
يكي از مشكلات ما اين است كه دانشگاههاي كشور اكنون آمادگي لازم را براي دستيابي به اقتصاد دانشبنيان ندارند. دلايل آن را اينگونه ميتوان توصيف كرد كه آموزش در دانشگاهها براساس نياز بازار نيست بلكه آموزش تئوري آن هم از نوع ضعيف است. ديگر آنكه رشتههايي كه ارائه ميشود براساس تخصص اساتيد موجود است نه نياز جامعه. اگرچه از سوي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري رهنمودهايي داده شده است تا زمينه براي برخي از رشتههاي تحصيلي بين رشتهاي فراهم شود اما برخي از اساتيد كه فارغالتحصيل خارج از كشور بودهاند، براساس موضوعاتي كه در همان كشور مطرح بوده است و خود تحصيل كردهاند به ايجاد رشته در دانشگاهها پرداخته اند. به همين دليل ما شاهد بيشترين ميزان بيكاري در بين فارغالتحصيلان و افراد تحصيلكرده هستيم.
استاد كارآفرين علاوه بر تحصيلات اين رشته بايد خود كارآفرين باشد تا بتواند تجربيات خود را در اختيار دانشجويان قرار داده و ايشان را در جريان ريسكهاي احتمالي قرار دهد.
از اينكه فارغالتحصيلان دانشگاهها بعد از 4 سال علمآموزي اعتماد به نفس كافي را براي انجام فعاليتهاي اقتصادي ندارند، بايد تأسف خورد. علاوه بر تخصص تئوريك، دانشجويان بايد به طور عملي و كاربردي با رشته خود آشنا شوند كه اگر چنين شود ريسكپذيري و اعتماد به نفس اين افراد نيز افزايش مييابد.
پايه علمي فعاليتهاي اقتصادي، كارآفريني است. فارغ التحصيلان دانشگاهها با شناختن مهارتهاي كارآفريني و بازار كالا و خدمات، كسب تجربههاي فني و تخصص و داشتن دانش مديريتي ميتوانند نتايج پژوهشهاي علمي در عرصه توليد كالا و خدمات را به كار گيرند.
ايجاد واحدهاي كوچك و متوسط كارآفريني در رشد سريع توسعه اقتصادي، اثرگذار است اما مشكل آنها ورشكستگي اين واحدها به دليل بيتجربگي و جوان بودن آنها است. براي حل اين مشكل ايجاد مراكز رشد ضروري است. مراكز رشد با دادن مشاوره به واحدهاي كوچك و متوسط كارآفرين، آنها را تا رسيدن به بلوغ كاري حمايت ميكنند.
موضوع كارآفريني در كشورهاي غربي براي نخستين بار در دانشگاههاي علوم انساني بهخصوص در رشتههاي اقتصاد و بعدها مديريت مطرح شد. اما در بزرگ ترين دانشگاه علومانساني كشور به اين موضوع در حد نياز پرداخته نشده است كه جاي تأسف دارد و دليل آن برخي اعتقادات مبني بر مختص بودن كارآفريني به دانشگاههاي فني است. اين در حالي است كه دانشگاههاي علوم انساني بايد در زمينه توسعه كارآفريني، مراكز رشد و پاركهاي صنعتي سرآمد باشند.
كارآفريني داراي 2 مبحث اقتصاد كارآفرين و مديريت كارآفرين است. اقتصاد كارآفريني به تركيب بهينه منابع و ايجاد ارزش افزوده بيشتر و ايجاد واحدهاي توليدي و خدماتي كه محصول آنها با بهترين كيفيت و قيمت رقابتي دقيقا مورد نياز بازار خاص خود باشد، ميپردازد،در حالي كه مديريت كارآفريني، تحول، خلاقيت و نوآوري را در قسمت مديريت بنگاه، بازاريابي، تجارت الكترونيكي و فروش كالا و خدمات بررسي ميكند. اما با اين وجود در دانشكده كارآفريني تاسيس شده تنها به مديريت كارآفريني پرداخته شده و سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه ابتدا چه چيزي براساس اقتصاد كارآفريني توليد شده است كه بخواهيم براي آن بازاريابي كنيم؟
موضوع كارآفريني در كشورهاي غربي براي نخستين بار در دانشگاههاي علوم انساني بهخصوص در رشتههاي اقتصاد و بعدها مديريت مطرح شد
در 2 سال گذشته دولت وامهايي را در اختيار شركتهاي كوچك و زودبازده قرار داده است. اگرچه اين تصميم خوبي بود ولي با عجله اجرايي شد چرا كه من معتقدم اين وام بايد درصورتي پرداخت ميشد كه مديران اين واحدها مهارتهاي لازم را در دورههاي آموزش كارآفريني كسب ميكردند تا با نوشتن طرح كسب و كار و تسلط نسبي بر نقشه راه ابزار كافي براي موفقيت را در اختيار ميگرفتند. دليل اين عملكرد توجه به مديريت كارآفريني به جاي اقتصاد كارآفريني بوده است. لذا ضرورياست براي رفع اين مشكل هرچه سريعتر دانشكدههاي اقتصاد كارآفريني نيز تاسيس شوند چرا كه اولويت در اقتصاد دانش بنيان با اين اقتصاد است.
كارآفريني امري سهل و ممتنع است. برخي با خواندن يك كتاب و جزوه خود را استاد كارآفريني ميدانند در حالي كه استاد كارآفرين علاوه بر تحصيلات اين رشته بايد خود كارآفرين باشد تا بتواند تجربيات خود را در اختيار دانشجويان قرار داده و ايشان را در جريان ريسكهاي احتمالي قرار دهد.
دسترسي به اطلاعات صحيح در توسعه اقتصاد دانش بنيان بسيار مهم است و ايجاد مركز آمار مستقل براي خارج شدن از بحران آمار موجود در كشور ضروري است. اساس پژوهشهاي دانشگاهي دسترسي به آمار و اطلاعات صحيح و شفاف است كه ارائه آمارهاي متفاوت از سوي سازمانهاي گوناگون يا به روز نبودن اطلاعات باعث ايجاد اختلال در روند تحقيقات ميشود.
بايد آمار در فواصل زماني كوتاه انجام شود. دولت بايد سيستم جمعآوري اطلاعات را برعهده مراكز آمارگيري مستقل قرار دهد و از طريق مركز آمار كشور بهعنوان متولي اصلي، آمارهايي را ارائه دهد و بر عملكرد اين مراكز نظارت كند.
بخش اقتصاد
منابع:
برگرفته از همشهري
محمدرضا قنبري
عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبا يي